تاريخ : شنبه ۱۴۰۰/۰۹/۰۶روستای اوزان در شهرستان خداآفرین از استان آذربایجان شرقیست.این نام برگرفته از آو به چم «آب» (بسنجید با آو Aw در لَکی و کُردی، اُو ow در مازندرانی و خوری و لُری خرمآباد و لُری بختیاری و بردسیری و زرقانی، اُ o در گویشهای پیرامون کاشان، یو yow در جیرفت و کهنوج، آو در تالشی و گویش فراموششدهی گرگانی، و جز اینها، اَوَ در سَنسکریت)، و «زان» پسوند مکان با حرف اضافۀ «ز». روی هم رفته، به چم «جایگاۀ آب» میباشد. این روستا بر کنارِ رودخانهی ارس جای دارد.روستای اوزان در زنجان (= محل سلاحسازی) که در کنارِ رودخانهای جای دارد، به همین معنی میباشد. و نیز، روستای اوزان در شهرستان شاهیندژ در استان آذربایجان غربی که به آبشارِ پُرآبی ناموَر است و میزان بارش بارانِ آن مناسب میباشد.گفتنی آنکه «او» در زبان پارسی کهن و «هو» در زبان اوستایی و پهلوی (دورۀ اشکانیان و ساسانیان) به چم «خوب» بوده است که با توجه به سرسبزی و خُرمی روستاهای اوزان، میتوان آن را به «محل خوب و خوش» نیز برگرداند. فرستنده میثم ططری بخوانید, ...ادامه مطلب
تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۰/۰۹/۰۷نام سرزمین مصر، در پارسی باستان مودرایَه و موذرَیَه بود که نام مصر شمالی و صحرای سینا به شمار میآمد. شایمند است که از نام قوم ایرانی آمو در مصر به این سرزمین داده شده و با نام آمودریا یکسان است که آمیختهای از آمو به چِم «نامیرا، نامُردنی، بیمرگ، جاودان» و درایَه در ریخت درَیَه پارسی باستان و زرَیَه زبان اوستایی به چم «دریا، رود»، جْرَیَس (= پهناور، پهین، پخیج، گسترده) پیشا-هندوایرانی میباشد. روی هم رفته، به چم «دریا/رود جاودان» (= رود نیل) است.در زبان اَکَّدی میصیر، بوده است. در اسناد کهن آشوری به موسری نیز برمی خوریم [1]. نام توراتی این سرزمین، مِصرایم/میزرایم [Genesis 10:6] نیز تحتتاثیر زبانهای خویشاوندِ خود است. نام سامی دیگر این سرزمین، موسیریَه میباشد. این نامها همگی برگرفته از همان موذرَیَه است، زیرا در زبانهای سامی δ (گونهای ذ) وجود ندارد، از این رو، آن را «س» نویسند. برخی از پژوهشگران کوشیدهاند ریشهای در معنی «تل، پشته، دژ» برای آن برشمرند که چندان معقول و خِرَدپذیر نیست و ریشهای جز رود جاودان (نیل) نمیتواند داشته باشد.چه اینکه در دورههای پسین مِصْر در زبان عربی مفهوم «شهر، مرز» را به خود گرفت.مصریان کهن به سرزمین خود کیمْت kimt میگفتند.نام کهن جیحون، یعنی آمودریا (= رود آمو (جاودان) نیز به همین چمار است. و با توجه به دگرگونیِ میان «ر»=«ل»، شهر آمُل نیز به چم شهر «جاودان» میباشد که باید یادگاری از قوم ایرانی اَمَردها (= جاودانان) در سمت شمال ایران بوده باشد که با نام امشاسپند اَمِرِتات (= اَمُرداد: جاودانگی) همچمار باشد. بسنجید با نام قوم کهن آمور. [۱] Ancient R, ...ادامه مطلب
بر خیره مردم را تهدید مکن و بر کار ناکرده لاف مزن و مگوی که چنین کنم، بگوی که چون کردم، چنانک من گويم؛از دل صنما مهر تو بیرون کردمو ان کوه غم ترا چو هامون کردمامروز نگویمت که چون خواهم کردفردا دانی ک, ...ادامه مطلب
در اوستا نام شاهان کیان چنین آمده: کَوْی کواتَ، کَوی اَئی پی وُهو، کَوی اوسَذَن، کَوی اَرشَن، کَوی پیسینَه، کَوی بیَّرشَن، کوی سیاوَرشَن، کَوی هَئوسَروَه. در ادبیات ملی پارسی این نام ها چنین آمده: کی , ...ادامه مطلب
نام گیاه شفابخش و جاودانگی گَئوکِرِنَ (= گوکَرَن پهلوی) در دریای فراخکرت در اساطیر ایران را که به "شاخ گاو" ترجمه کردن، می تواند سرچشمه ی بابلی-سومری داشته باشد. معنی "شاخ گاو" برای یک گیاه که خاصیت ش, ...ادامه مطلب
به نام خداوند جان و خرد گرشاسپ اوستا همان رستم شاهنامه و روتستهم نسک های پهلوی است. کِرِساسپَ (= گرشاسپ) از دو بخش کِرِسا/کِرِسَ به چمار راهزن/دشمن می باشد، و بخش دوم سپَ به معنی برانداختن، برافکندن، , ...ادامه مطلب
به نام او آسکِلِپیوس (= اسقلبیوس) در اساطیر یونان باستان، ایزد تندرستی و پزشکی بوده است. وی یک چوب دستی در دست دارد که ماری به دور آن پیچیده است. از اینجا است که نماد دارو و سلامتی را ماری پیچیده به دور چوبی دانسته اند. واژه بیمار نیز از دو بخش بی (= نداشتن) و مار (= سمبل سلامتی) به چمار آدم بی تندرست و بی سلامت می باشد. , ...ادامه مطلب
نام مرداس می تواند از دو بخش مر به چمار مار و داس (= داسَ/داسه) به چمار اهریمن گرفت: اهریمن ماروَش یا مارِ اهریمنی. بخش مر با آژی یک مفهوم دارند، و نیز بخش داسه را با داهاکه (= دَهاکه. داهه ها؟) یکی گ, ...ادامه مطلب
به نام خداوند جان و خرد خَشثَریتی شاه ماد در برابر اِسَرحَدون آشوری در کنار کوهستان کرکس در سمت کاشان برمی شورد و با از دست دادن هم پیمان هایش، از کارکاشی (= کاشان امروزی) به آمُل در مازندران می گریزد, ...ادامه مطلب
به نام خداوند مهر و دوستی در ایران باستان یک ایزد بسیار کهن هندوایرانی وجود دارد، به نام وایو (= وای). او همان ایزد باد است. برداشت من از این واژه این است: در زبان اوستایی واتَ به معنی باد است که همان, ...ادامه مطلب
به نام خداوند مهر و دوستیدر اوستا دیویی هست به نام saurva (=سَئوروَ) که دیو آشوب و غوغا می باشد. چنان می نماید که این باور هنوز در میان لک ها برجای مانده است. ایشان به عطسه می گویند پِشمَه، و زمانی که, ...ادامه مطلب
به نام خداوند جان و خرددر منظومه آفرینش بابلی اِنوما الیش گفته شده است در عدم آپسو (= آب شیرین) و تیامت (= آب تلخ) بودن. از اینان ایزدان پدیدار می شوند. برای پسر و دختر آپسو و تیامت یعنی انشار و کیشار, ...ادامه مطلب
به نام خداوند جان و خردنام بیابان لوت از واژه پهلوی اشکانی لوتک lutak یا روتک rūtak به معنی برهنه گرفته شده است. برهنه بودن مفهوم این واژه، نشان از بی گیاهی و بی آبی این بیابان دارد. واژه لوتک پهلوی در فارسی به ریخت لُخت، و در لکی به ریخت لوت (= برهنه) زنده است. روتک نیز به ریخت روت rūt در کُردی و لَکی برجای مانده است., ...ادامه مطلب